تاريخ : یک شنبه 13 بهمن 1392
| 1:25 PM | نويسنده : حدیثهمن که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد
من که میدانم که تا سرگرم بزم هستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان میرسد
«پس چرا ، پس چرا عاشق نباشم»
من که میدانم به دنیا اعتباری نیست
بین مرگ و آدمی قول قراری نیست نیست
من که میدانم اجل ناخوانده و بی دادگر
سرزده می آید و راه فراری نیست نیست
«پس چرا ، پس چرا عاشق نباشم»
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد
«پس چرا ، پس چرا عاشق نباشم»
((جهانبخش پازوکی))
نظرات شما عزیزان: