عاشق اون روزیم که
عسلم از مهدکودک بیاد..
تند تند سلام کنه ...
بعد بگه مامانی بابایی:
" فلدا تولد دوشتمه....
یه ذره مکث کنه..
بعد موهاشو بکشه
پاهاشو بکوبه زمین و بگه:
" حالا چی بوپوشم "??????
??????
بهش بگم:عسلی تو که تازه لباس خریدی بابایی پول نداره دیگه
دخترم چشاشو ریز کنه و دست ب کمر واسته بگه:عه حالا چه نوبت من سد پولات تموم سد؟ واسه خانوم خانومات پول دالی ماسه من ندالی؟ حالا چه اینطولی سد منم میلم دنبال ی شوهل خوب میگلدم
بعدشم قر بده و برررره تو اتاقش...
بهش بگم:قربون عسلم برررم ک هرچی اخلاق تو مامانشه ب ارث برررده.بدو حاضرشو بریم برات لباس بخررررم...
بعد در اتاق و باز کنه و بدو بدو بپره بغلم بهم بگه:عاشقتم بابایی...منم علوس خودت میسم...
بعد بهش بگم:من فقط عاشق خانومه خودمم..
نظرات شما عزیزان: